مادران بزرگوار.......


مبادا تلخی این نگاه ها محبت چادر را از دلت سرد کند.... مبادا...

غصه نخور این روزها حسین هم غریب است...

مـادر هم غریب است

زینب هم غریب است

رقـیه هم غریب است

روزگار غريبیست...


این دنیا زود گذر است و بزودی همگی ما برای پاسخ در میزمحاکمه الهی حاضر میشویم؛

و آن موقع است که از شما سوال می شود:

ای زنان آیا پیرو حضرت فاطمه (س) بودید یا نه؟؟ چه جوابی دارید بدهید؟


شهید منصور رنجبران


الله اکبرچقدر معصوم وآرام

پیکر مطهرشهدای عملیات که ۲۰ روز درگرمای فکه برجای ماند


 پاهات کو برادرم..!!  فداش کردی..؟؟  برای چی..؟؟  برای کی..؟؟ برای دفاع از ناموست..!!

خوب شد..!! خوب شد که امروز دیگه نیستی..!!  نیستی تا ببینی..!!

بعضی ها که ادعای روشنفکری میکنن چه طوري لباس میپوشن..!!

چگونه رو حرفای شما پا میذارند..!!

آخ....!!!  شيطونه ميگه....!!! اصلا به من چه.... اگه اصلاح ميشن كه هيچي!!! اگه نه:

پاشون بشكنه...

باز باران در محرم

باز باران
 در محرم
می خورد بر بام خانه
یادم آمد کربلا را
دشت پر شور و بلا را
گردش یک ظهر غمگین
گرم و خونین
لرزش طفلان نالان
زیر تیغ و نیزه ها را
باز باران
با صدای گریه های کودکانه
از فراز گونه های زرد و عطشان
با گهر های فراوان
می چکد از چشم طفلان پریشان
پشت نخلستان نشسته
رود پر پیچ و خمی در حسرت لب های ساقی
چشم در چشمان هم آرام و سنگین
می چکد آهسته از چشمان سقا
بر لب این رود پیچان
واندر این صحرای سوزان
می دود طفلی سه ساله
پر ز ناله
دل شکسته
پای خسته
باز باران
باز هم اینجا عطش
آتش ، شراره
جسمها افتاده بی سر ، پاره پاره
می چکد از گوشها باران خون و کودکان بی گوشواره
شعله در دامان و در پا می خلد خار مغیلان
وندرین تخدیده دشت و سینه ها بر پاست طوفان
دستها آماده شلاق و سیلی
چهره ها از بارش شلاق ها گردیده نیلی
باز باران ، قطره قطره
می چکد از چوب محمل...
خاک های چادر زینب به آرامی ، شود گِل
می رود این کاروان منزل به منزل
می شود از هر طرف این کاروان هم سنگ باران
آری آری
باز سنگ و باز باران
آری آری
تا نگیرد شعله ها در دل زبانه
تا نگیرد دامن طفلان محزون را نشانه
تا نبیند کودکی لب تشنه اینجا اشک ساقی
مشک ساقی
کاش می بارید باران
آه باران !
کی بباری بر تن عطشان یاران ؟
تر کنند از آن گلو را
آه باران ، آه باران

عزاداریهایتان قبول،التماس دعا